درد عشقی کشیدم
درد عشقی کشیدم که مپرس ، زهر هجری کشیدم که مپرس
،گشته ام در جهان و آخر کار ، دلبری برگزیدم که مپرس ،
آنچنان در هوای خاک درش ، میرود آب دیده ام که مپرس
، من به گوش خود از دهانش دوش ، سخنانی شنیدم که مپرس
، سوی من لب چه میگزی که مگوی ، لب لعلی گزیده ام که مپرس
، بی تو در کلبه گدایی خویش ، رنجهایی کشیدم که مپرس
، همچو حافظ غریب در ره عشق ، به مقامی رسیده ام که مپرس .
[نیشخند]
بکش درد هجر که وقتی زبون نداری مخشو بزنی باید بکشی[نیشخند]
سلام.ممنون که به من سرزدی. وبلاگ جالبی داری هرچندتوی متنی که درموردمزایای مردبودن نوشتی،زیادی پاتوکفش خانومهاکردی[چشمک] اگه مایل به تبادل لینک بودی به من خبربده،خوشحال میشم[لبخند]
ایول میلاد.خیلی کار قشنگی کردی که از حافظ شعر گذاشتی خیلی قشنگ بود[لبخند]
سلام مهربون من به روزم ... [گل]